کد مطلب:223859 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

علم خدا
خدا كه عالم نامیده می شود نه از نظر این است كه برای او نسبت بموجودات علمی پدید شده كه از آن برای نقشه آینده كار خود كمك گرفته باشد و برای آنچه آفریده روش اتخاذ كرده است و نسبت بآنچه از آفریدگانش گذشته است استعانت جسته بوجهی كه اگر این علم برای او حاصل نشده بود و باو كمك نداده بود



[ صفحه 267]



نادان و ضعیف بود چنانچه وضع دانشمندان خلق است كه همانا عالم نامیده می شود باعتبار علمی كه برای او پدید آمده و پیش از آن نادان بوده است و علم و دانش هر مخلوقی مسبوق بجهل و نادانی است و بهمین سبب نسبت بآنها ضرورت و دوام ندارد و ممكن است كه آن علم از آنها سلب شود بحال نادانی بر می گردد ولی منظور از اینكه می گوئیم خداوند عالم است این است كه نسبت به هیچ چیز نادانی ندارد و همه موجودات در نظر او بحقیقت خود منكشف و آشكارند از نظر ذات او بنابراین عنوان عالم خالق و مخلوق هر دو را شامل می شود ولی حقیقت و مفاد آن در خالق غیر از مخلوق است كه از او جداست!!!

سمیع

پروردگار ما سمیع و شنواست نه از نظر اینكه در ذات او عضوی و جزوی است كه با آن فقط آوازه را می شنود ولی با آن نتواند دید چنانچه عضو و جزو شنوا در تن ما نیروی نگریستن ندارد ولی مقصود از اینكه خداوند شنواست این است كه هیچ آواز بر او پوشیده نیست نه مقصود این است كه مانند ما شنوائی دارد با آن نحویكه ما می شونویم پس ما با او در عنوان شنوا بودن مشترك هستیم ولی حقیقت و مفاد معنی دو چیز است.

بصیر

و هم چنین است از نظر بینا بودن - بینائی خدا بیك جزئی از وجود او نیست چنانچه ما بعضو چشم خود می بینیم و با چشم عمل دیگری نتوانیم كرد ولی منظور از اینكه خدا بیناست این است كه هر شخصی كه نگریسته می شود بر حضرت او پوشیده و پنهان نیست پس عنوان بصیر شامل ما و خداوند هر دو می شود ولی حقیقت مفادش نسبت بما و خدا دوتاست.

خدا قائم است

بر پای خود باقی است معنایش این نیست كه راستی راست ایستاده باشد و بر ساق خود قیام كرده باشد چنانچه موجودات ایستادن دارند بلكه از جانب خود اعلام كرده است كه پا بر جا و نگهدار جهانست چنانچه تو بكسی می گوئی فلان كس قائم بكار ماست خدا هم قائم و سرپرست هر نفس است در آنچه می كند.

و مفاد دیگر قائم در عرف مردم پاینده است كه باین معنی هم بخدا اطلاق می شود و قائم دلالت بر كفالت هم دارد چنانچه بكسی گوئی بكار فلان كس قیام كن یعنی او را كفایت و كفالت كن ولی قائم كه در ماها گفته می شود همان ایستادن بر قدم را می فهماند پس لفظ قائم شامل ما و خدا هر دو می گردد ولی از نظر معنا و مفاد یكی نیست!!!



[ صفحه 268]



لطیف

باعتبار اینكه صفت خدا آورده می شود معنی كمی و نرمی و كوچكی ندارد بلكه از نظر نفوذ در اشیاء و عدم امكان ادراك او بحواس لطیف خوانده می شود چنانچته گوئی این كار نسبت بمن لطیف است یا مذهب فلانی لطیف است یعنی عقیده او پیچیده و دقیق است كه عقل در آن مات می شود و از بس عمیق است و هم آنرا دریافت نمی كند مگر با تأمل و دقت - اما لطفی كه در خداوند گفته می شود از این نظر است كه خداوند برتر و بالاتر از آنستكه كنه او را ادراك كرده یا با وصفی محدود و مشخص گردد.

لطافت در ما معنی كمی و كوچكی و نرمی دارد پس لطیف بحسب وصف شامل ما و خدا می شود ولی معنای آن از هم متمایز و متباین است.

خبیر

خبیر آنستكه چیزی از او پوشیده نیست و از محیط دانش او چیزی مخفی و بر كنار نباشد این صفت در خداوند باعتبار این نیست كه آزمایش كرده یا سنجیده و از راه سنجش و آزمایش نشانی داده است زیرا سنجش نشانی نادانی است و خداوند همیشه نسبت به خلق خویش دانا و مطلع است - اما از مردم خبیر بكسی اطلاق می شود كه اول نمی دانسته و بعد بواسطه ی كسب علم و آزمایش و سنجش مطالبی را آموخته است پس لفظ خبیر شامل هر دو می شود ولی معنای آن دوتاست.

ظاهر

ظاهر كه صفت خداست از این راه نیست كه بر جسم اشیاء سوار است یا روی آنها نشسته و بر كنگره ی آنها قرار گرفته بلكه باعتبار این است كه بر آنها غالب و تواناست چنانچه گوئی بر دشمن خود ظاهر گشتم یعنی غالب آمدم كه رمز پیروزی و فتح است و ظهور خداوند هم بر دشمنان باین معناست.

وجه دیگر این است كه خداوند برای هر كس او را خواهد آشكار است و از كسی پنهان نیست كه حضرت او مدبر و آفریننده ی هر چیز است كدام ظاهر اظهر و واضح تر از خداوند است بهر جا رو كنی او نمایانست و در خودت باندازه ی كفایت آثار قدرت او را در می یابی ولی ظاهر كه حقیقت ما می باشد باعتبار این است كه خودمان نمایان هستیم و موجود محدود و مشخصی می باشیم اسم یكی است ولی معنی دوتاست.

باطن

در وصف خدا باعتبار این نیست كه در چیزی فروشده و پنهان گردیده بلكه باعتبار این است كه علم و نگهداری و تدبیر او در درون هر چیز نفوذ دارد چنانچه كسی گوید من باطن فلانی را دریافتم یعنی راز درون او را كشف كردم



[ صفحه 269]



ولی باطن كه بر ما اطلاق شود باعتبار این است كه در درون چیزی قرار داریم و در آن پنهان هستیم پس اسم یكی است و معنی دو تا.

قاهر

قاهر كه بحق اطلاق شود باعتبار این نیست كه علاجی و جادوئی كرده و نیرنگ و ساخت و سازی نموده و رنجی كشیده چنانچه بندگان خدا باین وسایل بر یكدیگر قاهر می شوند و گاهی مقهور قاهر باشد و گاهی قاهر مقهور گردد ولی قهر حق تعالی نسبت بدانچه آفریده است باعتبار این است كه همه مخلوقات در پنجه قدرت او اسیر و زبونند و هر آنچه بخواهند با آنها می كنند و بیك فرمان باش فوری و بود می شوند ولی قاهر از ماها باعتبار همان معنائی است كه گفته شد پس اسم یكی است و معنا جداست و همچنین است جمیع نامهائی كه بخدا اطلاق می شود و لفظ آن شامل موجودات دیگر می گردد و اگر چه ما همه را شرح نكردیم ولی بهمین روش باید همه را تحلیل كنی خدا یار ما و شما در مقام ارشاد و توفیق برای فهم حقایق باد. [1] .

حروف نماینده ی صفات واجب است

یكی از نكات حساس عالم معارف این است كه تعیین و وضع حروف روی معانی و لطایف اغراض بوده است و چون الف بالذات در تمام حروف مضمر است نام الهی است مانند سمی خود در تمام موجودات منطوی است همانطور كه عدد یك در تمام اعداد وجود دارد یعنی تمام اعداد مركب از عدد واحد است موصوف عدد یعنی خدای خالق جل شأنه در تمام ماسوی تجلی افاضه اشراقی دارد و این بحث در كتب مربوطه اعداد و حروف مانند كتاب (كتاب المغرمین) شیخ ابوعلی سینا و غیره مشبعا شرح داده شد غرض ما از این بیان این است حروف الف با از اسماء الله است كه هر حرفی نماینده صفتی از صفات واجب تعالی است چنانچه شیخ صدوق از محمد بن بكران نقاش ره مقیم كوفه در سال 354 روایت می كند باسناد خودش از فضل كه گفت از امام رضا علیه السلام شنیدم كه فرمود:

قال علیه السلام «اول ما خلق الله عزوجل لیعرف به خلقه الكتابه حروف المعجم» نخستین چیزی كه خداوند تعالی آفرید تا مردم بوسیله آن معرفت بحال مخلوقات پیدا كنند حروف معجم بود و از جدش امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می فرماید كه «ا ب ت ث الف اسم الله است با نماینده بجهت الله است تا تمامیت امر شریعت است كه بقائم آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم تمام شده تا برای



[ صفحه 270]



ثواب اعمال مؤمنین است كه صلحا را از باب مكرمت ثواب مخصوص عیانت می فرماید.

ج ح خ - ج جمال الله است كه در تمام موجودات تجلی دارد و ح حكم الله است درباره ی انحراف عاصیان و خ خمول ذكر اهل معاصی در حضرت پروردگار است.

د ذ - د دین خداست و ذ معرفت ذی الجلال است كه جلال و كرم مخصوص خداوند است كه ذوالجلال والاكرام.

ر ز - ر از رأفت و رحمت عام حق است و ز از زلزله روز قیامت است كه ان زلزلة الساعة شی ء عظیم و از 13 چیزیستكه خداوند در قرآن عظیم شمرده.

س ش - س سناء الله و اشعه انوار تابناك الهی است و ش شاء الله و از مشیت و اراده حق است كه شاء الله ما شاء وارد ما اراد ما تشاءون الا من یشاء الله.

ص ض - ص از صادق الوعد حق است در عبور مردم از پل صراط و حبس ستمكاران در مرصاد و ض عبارت است از مفهوم ضل من مخالف محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم كه هر كس از دستور محمد و آل محمد كه برگزیدگان مخصوص حق هستند مخالفت كند گمراه است.

ط ظ - ط از طوبی للمؤمنین بالله خیرا كه خوشا بر حال آنها كه راه خدا را بمعرفی آل محمد برگزیدند و ظ ظن الكافرین به سوء كه بداندیشی كفار اسباب شقاوت و بدبختی آنها می گردد.

ع غ - ع از علم الهی است كه بتمام موجودات قبل از خلق و آفرینش و پس از آن بتمام جهات علم و احاطه دارد و غ غنا و بی نیازی حق است كه چون مركب و جسم نیست كامل و تام و ازلی و ابدیست بی نیاز است.

ف ق - ف فوجی از افواج آتش است و ق قران مجید است كه قرائت آن بر همه واجب است و عمل بدان لازم و سبب سعادت است.

ك ل - ك از كافی و كفایت و كفالت حق است و ل لعن كافرین است در افتراء و دروغ آنها بر خدای تعالی.

م ن - م ملكیت و مالكیت حق تعالی است در روزی كه جز او مالكی و پادشاهی نیست كه می فرماید لمن الملك الیوم ارواح انبیاء و رسل پاسخ می دهند پادشاهی بخدا می برازد و بس «لله الواحد القهار» آنگاه اعلام می فرماید «الیوم تجزی



[ صفحه 271]



كل نفس بما كسبت لاظلم الیوم ان الله سریع الحساب» امروز روزیستكه هر كس بآنچه كسب كرده و عمل كرده جزا داده می شود امروز روز ظلم و ستم نیست بلكه روز عدل و دادخواهی است و دیوان محاسبات حق در حساب كشی سریع است.

ن و ه- - ن نوال الله است برای مؤمنین و نكال برای كافرین - و ویل لمن عصبی الله و ه- هان علی الله من عصاه كسی كه تمرد و گناه نماید اهانت بخدا كرده.

لا و ی - لا بمعنای لا اله الا الله و كلمه اخلاص كه هر بنده ای از بندگان خدا این كلمه را از روی اخلاص بگوید بهشت بر او واجب می گردد.

وی نماینده یدالله فوق ایدیهم می باشد كه دست خدا دهنده ی هر چیز و بالاتر از هر چیز و هر دست است دست او یدالله ما بسط الرزق است كه سبحانه و تعالی عما یشركون.

آنگاه امام هشتم می فرماید خداوند تبارك و تعالی این حروف را آفرید و از آن قرآن را بقلب پیغمبرش كه اولین مخلوق و اشرف و اكمل و اعقل بوده تابید و اگر جن و انس جمع شوند كه یك آیه بمثل آن بیاورند نخواهند توانست. [2] .

سخنان حضرت رضا

كاروانی كه بسوی خانه خدا ره می سپارد همچون سپاهی باشد كه شمشیر جهاد بر كفن بسته و به میدان كارزار می شتابد.

آنانكه در عقیده ی خویش بجانب جبر گرایند و مردم را در كارها و كردارها مجبور شمارند گمراه باشند.

تعلیمات عالیه ی حضرت امام رضا

مواد و مطالبی كه حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن زشته تعلیمات عالیه داده و از آن بحث فرموده اند عبارت است از این موضوعات:

در باب توحید و اخبار منقوله و احادیث نبوی صلی الله علیه وآله وسلم [3] .

و احتجاجات درباره توحید و مراتب آن با علمای ملل مختلفه در حضور مأمون [4] .

احتجاجات با سلیمان مروزی در اثبات مبدأ [5] .

مناظرات با علی بن محمدبن الجهم در عصمت انبیاء [6] .



[ صفحه 272]



مناظرات در اثبات عصمت پیغمبران در حضور مأمون [7] .

تفسیر و تأویل و اخبار اصحاب رس كه صفحه ای از تاریخ روشن می سازد. [8] .

تفسیر و فدیناه بذیح عظیم و تشریح مطالب تاریخ گذشته و تحقیق در حدیث (انا ابن الذبیحین) [9] .

بیان علامات و نشانه های امام كه باید كی و با چه شرایطی باشد و اوصاف امامت و مرتبه و عظمت مقام امام [10] و علوم امام.



[ صفحه 273]



و رد بر غلات و مفوضه و غیره.

بیان تاریخ ازدواج حضرت زهرا سلام الله علیها [11] .

بیان معنی و مفهوم ایمان كه عقیده بقلب و اقرار بزبان و عمل باركان است [12] .

تشریح و توضیح مفهوم معنی عترت و امت [13] .

تشریح و توضیح مسائلی كه از تعلیمات عالیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بود و برای مردم درك آن مشكل می نمود. [14] .

تعلیمات عالیه در فنون مختلفه حدیث و تاریخ و تفسیر و بیان مناقب زید بن علی و خاندان عترت [15] .

تحقیق در داستان هاروت و ماروت و نقل اخبار تاریخ زمان تاریك گذشته اخبار اوصاف پیغمبر خاتم النبیین صلی الله علیه وآله وسلم [16] .

تعلیمات عالیه ی اخلاقی و طبی [17] و پاسخ سؤالاتی كه علمای ممالك اسلامی و ملل مختلفه یهود و نصاری از آن حضرت كرده اند بنحو وضوح و مبرهن.

باید اعتراف كرد كه تعلیمات عالیه حضرت امام رضا(ع) روح كلیه تعلیمات اسلامی است مثل اینكه امام هشتم(ع) می دانست دشمن دیگر فرصتی بائمه پس از او نخواهد داد تا معارف اسلام را روشن و تعلیم فرمایند و لذا در فرصت كوتاه خود در تمام مراحل زندگی روش پرورش اسلام را بمردم آموخت.



[ صفحه 274]




[1] ص 148 خداشناسي - توحيد صدوق.

[2] عيون اخبار الرضا(ع) باب 11 و 12.

[3] عيون اخبار الرضا(ع) باب 11 و 12.

[4] عيون اخبار الرضا(ع) باب 11 و 12.

[5] عيون اخبار الرضا(ع) باب 13 و 14.

[6] عيون اخبار الرضا(ع) باب 13 و 14.

[7] عيون اخبار الرضا (ع) باب 15 و 16.

[8] عيون اخبار الرضا(ع) باب 15 و 16.

[9] عيون اخبار الرضا(ع) باب 17 و 19 و 20.

[10] عيون اخبار الرضا(ع) باب 17 و 19 و 20.

[11] عيون اخبار الرضا(ع) باب 21 و 22.

[12] عيون اخبار الرضا(ع) باب 21 و 22.

[13] عيون اخبار الرضا(ع) باب 23 و 24.

[14] عيون اخبار الرضا(ع) باب 23 و 24.

[15] عيون اخبار الرضا(ع) باب 27 و 28 و 30.

[16] عيون اخبار الرضا(ع) باب 27 و 28 و 30.

[17] عيون اخبار الرضا(ع) باب 27 و 28 و 30.